سپاه بزرگی را در نوار مرزی شام مستقر کرد.
وقتی خبر این توطئه به پیامبر رسید، پیامبر تصمیم به مقابله گرفت؛ و این در شرایطی بود که مدینه و مناطق اطراف آن تقریبا دچار قحطی شده بود. پیامبر برای تقویت روحیه مسلمانان فراخوان عمومی داد و مسلمانان اطراف مدینه و مکه را نیز به جهاد در راه خدا دعوت کرد.به دنبال دعوت پیامبر، 30 هزار نفر اعلام آمادگی کردند و در لشگرگاه مدینه که نامش ثنیة الوداع بود، جمع شدند.نبرد تبوک، بهترین محک برای شناسائی افراد فداکار از مدعی و منافق بود. زیرا اعلام بسیج عمومی هنگامی رخ داد که هوا به شدت گرم بود و مردم تجارت پیشه مدینه، خود را برای جمع کردن محصول و چیدن خرما آماده کرده بودند.تخلف گروهی از آنها به عناوین گوناگون، پرده از قیافه واقعی آنها برداشت، و آیاتی در مذمت آنان که همگی در سوره «برائت» است نازل گردید.

هنگامی که پیامبر به جد بن قیس، که مرد متنفذی بود پیشنهاد کرد که در نبرد با رومیان شرکت جوید؛ وی در پاسخ پیامبر چنین گفت: من مردی هستم که به زن علاقه شدیدی دارم، از آن می ترسم که دیده من به زنان رومیان بیفتد و نتوانم خویشتن داری نمایم. وحی الهی در مذمت وی چنین نازل گردید: «برخی از آنان می گویند: به ما اجازه بده در مدینه بمانیم و در این جهاد، که سراپا مایه فتنه و فریفتگی یا تجربه و آزمون است، شرکت نکنیم. به آنان بگو: الان گرفتار فتنه بزرگتری شدید، و دوزخ، کافران را دربرگرفته است».

گروهی نیز( منافقان ) که به اسلام تظاهر کرده، ولی بهره ای از آن نداشتند. آنان به عناوین گوناگون، مردم را از شرکت در این جهاد، باز می داشتند. گاهی گرمی هوا را بهانه قرار می دادند، که وحی الهی به اعتراض آنها چنین پاسخ داد:«بگو آتش دوزخ گرمتر از حرارت هوا است، اگر اهل تعقل باشند».

در همین اثنا گزارشی به پیامبر رسید که خانه «سویلم» یهودی، مرکزی برای جنبشهای ضداسلامی شده است؛ و منافقان در آنجا گرد آمده نقشه می کشند که مسلمانان را از شرکت در این جهاد مقدس بازدارند. پیامبر، برای ارعاب توطئه کنندگان «طلحه بن عبیدالله» را مأمور ساخت که با گروهی از یاران دلاور خود، خانه را هنگام انعقاد جلسه، آتش زده، رعب و هراس شدیدی در دل آنان ایجاد کند. وی، توطئه کنندگان را در حالی که گرما گرم مشغول سخن گفتن و نقشه کشی بر ضد اسلام بودند، غافلگیر ساخت، و خانه را آتش زد. همه آنها از میان شعله های آتش فرار کردند، و یکی از آنان پایش شکست. این عمل آنچنان مفید و سودمند واقع شد که بعدها برای گروه منافق درس عبرتی گردید.


برخی دیگر مانند «كعب‌بن‌مالك‌، مراره‌بن‌ربيع‌ و هلال‌بن‌اميه»، در عین اینکه کاملاً به اسلام و جهاد علاقمند بودند؛ ولی از آنجا که محصول خود را گرد نیاورده بودند؛ تصمیم گرفتند، که پس از جمع محصول، از مدینه حرکت کنند، و به مجاهدان اسلام بپیوندند.


در این جنگ از میان چهار بزرگ مرد تاریخ که همواره پیامبر را در سخت ترین شرایط یاری داد بودند حضرت ابوبکر صدیق و عمر بن فاروق و عثمان ذی النورین همراه پیامبر ( ص ) بودند و حضرت علی کرار نیز به امر پیامبر ( ص ) برای خنثی کردن توطئه های منافقین در مدینه منوره ماندگار شد .

روز حرکت سپاه اسلام فرا رسید.اسلام در آن روز از سپاه خویش در لشکرگاه مدینه سان دیدسپاهی که از گروهی باایمان و فداکارتشکیل شده بودکه سختی و مرگ در راه هدف را بر سایه نشینی و استراحت طلبی و تجارت و ثروت اندوزی، ترجیح داده، و با سرهای پرشور و دلهای مالامال از ایمان به ااستقبال مرگ می رفتند.پیامبر ( ص ) سپس دستور حرکت را صادر فرمودند.

مالک بن قیس، پس از حرکت سپاه اسلام، در روزی که هوا به شدت گرم بود از سفر خود، به مدینه بازگشت، و مدینه را خلوت دید و از حرکت سربازان اسلام آگاه گردید. در این هنگام وارد باغ خود شد. دید همسر زیبای می، در میان باغ، سایبانی برای او آماده نموده است. نگاهی به چهره دل آرای همسر خود نمود، و لحظه ای در غذا و آبی که برای او آماده شده بود خیره شد، و مقداری در اوضاع رقت انگیز پیامبر و یاران فداکار وی که در این هوای گرم به سوی مرگ و جهاد در راه خدا می شتافتند؛ اندیشید. سپس تصمیم گرفت که از آب و غذائی که همسر وی برای او آماده نموده و سایبانی که ترتیب داده، استفاده نکند؛ و هرچه زودتر بر مرکب خود سوار شود، و به صفوف مجاهدان بپیوندد. از این جهت، رو به همسر خود نمود و گفت: انصاف نیست که من زیر سایبانی در کنار همسرم به استراحت بپردازم و غذای لذیذ بخورم و آب سرد و گوارا بنوشم، ولی سرور من زیر آفتاب گرم به سوی جهاد بشتابد. نه! این کار بسی دور از انصاف و آئین دوستی است، و ایمان و اخلاص به من اجازه ارتکاب چنین کاری را نمی دهد. این جمله را گفت، و با توشه مختصری به راه افتاد. در نیمه راه به عمر بن وهب که گویا از سپاه اسلام عقب مانده بود پیوست، و هر دو نفر در حالی که پیامبر وارد سرزمین تبوک شده بود و به حضور وی رسیدند.


حضرت عمر رضی الله عنه در وصف‌ دشواري‌ و سختي‌ غزوه‌ تبوك‌ مي فرماید: «هنگامي‌ بارسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم به‌ غزوه‌ تبوك‌ عازم‌ شديم‌ كه‌ چله‌ تابستان‌ بود و هوا سخت‌ گرم‌، روزي‌ در منزلي‌ فرود آمديم‌ و در آن‌ به‌ ما تشنگي‌ سختي‌ دست‌ داد تا بدانجا كه‌ گمان‌ كرديم‌ گردنهاي‌ ما بريده‌ خواهد شد... در اين‌ اثنا ابوبكر رضی الله عنه گفت‌: يارسول‌الله! خداي‌ عزوجل‌ شما را به‌ دادن‌ خير در دعايتان‌ عادت‌ داده‌ است‌ لذا تمنا مي‌كنم‌ براي‌ ما دعا كنيد. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «آيا دوست‌ داري‌ كه‌ چنين‌كنم‌؟» ابوبكر گفت‌: آري‌! پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم دستانشان‌ را به‌ آسمان‌ به‌ دعا برداشتند و هنوز آنها را پايين‌ نياورده‌ بودند كه‌ آسمان‌ باريدن‌ گرفت‌ و تند و پيوسته‌ باريد، سپس‌ آرام‌ گرفت‌ و اصحاب‌ رضی الله عنهم ظروفي‌ را كه‌ به‌ همراه‌ داشتند، از آب‌ پر كردند. در اين‌ اثنا رفتيم‌ تا بنگريم‌ كه‌ گستره‌ و ميدان‌ بارش‌ باران‌ تا كجا بوده‌ است‌؟ با كمال‌ شگفتي‌ ديديم‌ كه‌ باران‌ از محيط قرارگاه‌ ما فراتر نرفته‌ است».

سپاهیان اسلام به محل نبرد رسیدند .دشمن چند نفر از نیروهای را مامور کرد تا مخفیانه به میان سپاهیان پیامبر (ص) وارد شوند و وضعیت را گزارش دهند . آنان به هنگام بازگشت خود از ایمان وافر و روحیه بزرگ سپاهیان اسلام خبر دادند به همین جهت هر چند که نیروهای دشمن بیشتر از نمسلمانان بود ولی ترجیح دادند تا میدان جنگ را ترک و عقب نشینی کنند .

وقتی که پیامبر ( ص ) و سپاهیانش به مدینه بازگشتند کسانی که به دلایلی به میدان جنگ نرفته بودند برای عذر خواهی نزد رسول خدا آمدند و ر کدام با دروغی خود را تبرئه می کردند . آن سه نفر (كعب‌بن‌مالك‌، مراره‌بن‌ربيع‌ و هلال‌بن‌اميه ) نزد پیامبر( ص ) آمدند و نتوانستنددروغ بکویند و خود را دچار گناه بزرگی کنند لذا به‌ خطاي‌ خود در تخلف‌ از غزوه‌ تبوك‌ اعتراف‌ كردند معذرت خواهی نمودند.پیامبر ( ص ) عذر خواهی و توبه آنان را نپذیرفت و تا مدتی با آن سه تن صحبت هم نمی کردند تا اینکه از جانب پروردگار آیه شریفه 

وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

نازل شد که می فرماید : 

و برآن‌ سه‌ كس‌ كه‌ بازپس‌ داشته‌ شدندتا آنجا كه‌ زمين‌ با همه‌ فراخي‌اش‌ برآنان‌ تنگ‌ گرديدو از خود به‌تنگ‌ آمدندو دانستند كه‌ پناهي‌ از خدا جز به‌سوي او نيست سپس‌ خدا به‌ آنان‌ توفيق‌ توبه‌ داد تا توبه‌ كنندهمانا الله‌ رئوف‌ و رحيم‌ است .

داستان‌ توبه‌ اين‌ سه‌ تن‌ (كعب‌بن‌مالك‌، مراره‌بن‌ربيع‌ و هلال‌بن‌اميه)

كه‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم راست‌ گفتند

 و عذرهايي‌ دروغين‌ پيش‌ نيفگنده‌

بلكه‌ به‌ خطاي‌ خود در تخلف‌ از غزوه‌ تبوك‌ اعتراف‌ كردند

براي ‌مؤمنان‌ عبرت بزرگی است‌.

منبع :  تفسیر انوارالقرآن