سرگذشت اصحاب حجر
داستان اصحاب حجر
«حجر» شهری بود که در ميان مدينه و شام قرار داشت . این شهر در گذشته یکی از شهرهای تجاری عربستان محسوب می شد و امروزه اثری از آن باقی نمانده است .در این شهر مردمی زندگی می کردند که به قوم ثمود معروف بودند. این قوم قوم سرکش و گستاخی بودند که زندگی مرفهی داشتندودر زندگی سخت کوش بودند . آنان برای برای خود خانه هایی امن و امان در دل کوهها می تراشیدند و فکر می کردند که پناه بردن به این کوهها آنان را از عذاب سخت نجات می دهد .خداوند برای هدایت آنان پیامبری به نام حضرت صالح را فرستاد.اين گروه سر كش نه به خاطر حق طلبي بلکه به خاطر بهانه جويي از حضرت صالح (ع ) تقاضاي معجزه كردندحضرت صالح هم به اذن الهي ناقه اي (شتر ماده) را از دل كوه براي آنها بيرون آورد.
از ويژگي هاي آن شتر اين بود كه يك روز آب آبادي را به خود اختصاص مي داد و مي نوشيد حضرت صالح (ع )نيز به آنها دستور داد كه به آن شتر هيچ آسيبي نرسانند و او را به حال خود رها كنند اما قوم ثمود كه حاضر به پذيرش دعوت صالح نبودند طرحي توطئه آميز ريختند و ناقه را از پاي در آوردند و سپس از كرده ي خود پشيمان شدند زيرا عذاب الهي را در چند قدمي خود احساس كردند.
مدتی بعداز پشیمانی چون طغيان گري آنها از حد گذشت عذاب الهي آنها را فرا گرفت نخست زلزله ي شديدي سرزمين آنها را تكان داد و هنگامي كه از خواب بيدار شدند و بر سر زانو نشستند حادثه آنها را مهلت نداد صاعقه اي مرگبار كه با زلزله همراه بود ديوارها را بر سرشان فرود آورد و در همان حال جان خود را در ميان وحشتي عجيب از دست دادند .
و اتيناهم آياتنا فكانوا عنها معرضين
ما آيات خود را براي آنها فرستاديم ولي آنها از آن روي گرداندند
وكانوا ينحتون من الجبال بيوتا آمنين
سوره مبارکه حجر ( آیات ۸۱ و ۸۲ )